قهوه دم می کنم
نصـف قاشق سیانور بـه فـنجانت مـــی ریزم
لبخند که می زنی …
می گویم : قهوه ات سرد شده بگذار عوضش کنم
این کار هر شب من است
سال هاست که می خواهم تو را بکشم ولی لبخندت....را چه کنم؟
قهوه دم می کنم
نصـف قاشق سیانور بـه فـنجانت مـــی ریزم
لبخند که می زنی …
می گویم : قهوه ات سرد شده بگذار عوضش کنم
این کار هر شب من است
سال هاست که می خواهم تو را بکشم ولی لبخندت....را چه کنم؟
تو دل میکَنی، من جان!
تو دلت می آید من را رها کنی، من جانم میرود از تو دور شوم!
تو یکبار برای همیشه "نه" میگویی، اما من میان هزار و یکشب "آری" به ادامه تنها ماندنم میاندیشم!
تنهایی
چیزهای زیادی
به انسان می آموزد
اما تو نرو
بگذار من نادان بمانم ...
پ ن
"چرا رفتی
چرا من بی قرارم..."
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که پیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های ترا دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب
پ ن
دلم خواست ک شعر طولانی بذارم...!
دلم خواست که بعضی جاهاشو بولد کنم...!!
مشیری دوس:))
من مهندس بوده ام, دلدادگی شأنم نبود
تازگی ها گلفروشی تازه کارم کرده ای
پ ن
مهندس :دی
گلفروش !!