تو
تمام
تنهایی
هایم را
از من گرفته ای
خیابان ها
بی حضور تو
راه های آشکار
جهنم اند....
تو
تمام
تنهایی
هایم را
از من گرفته ای
خیابان ها
بی حضور تو
راه های آشکار
جهنم اند....
کاش درد
آنقدر کوچک میشد
که پشت میز یک کافه می نشست
چای می خورد
ساعتش را نگاه می کرد
و با عجله می گفت “خداحافظ”
اُطلِبُ العشق مِنَ المهدِ الی تا به ابد
باید این جمله برایِ همه دستور شود!
بسی گفتند دل از عشق برگیر ...
که نیرنگ است و افسون است و جادوست...
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم ...
که او زهر است ؛ اما نوشداروست ..!
گاهی فقط همین که به امّیدِ دیگری
از خود غریبهتر شدی و خستهای، بس است
اهل زمین همیشه زمینگیر میشوند
یک بال اگر از این قفست رَستهای، بس است
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام