مویِ لَخْتَتْ,مثلِ پنبه نرم,مثلِ شب،دراز ..
یک سوال:آیا تو هم، شامپویِ پَرژَک می زنی
مویِ لَخْتَتْ,مثلِ پنبه نرم,مثلِ شب،دراز ..
یک سوال:آیا تو هم، شامپویِ پَرژَک می زنی
خورشیدمی و عادت هر روزه ام اینست
یک پنجره مبهوت تماشای تو باشم...
پ ن
ممنون بابت دقت اقای شهاب غ! و تصحیح شعر!
:)
خسته ام ! کاش کسی حال مرا می فهمید ...
غیر از این بغض که در راهِ گلو سد شده است
شدم ام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزه ای ... راهی مشهد شده است ...
تو دیگر چه جور معشوقی هستی ؟
نه دستم به تو می رسد
نه می توانم از شوق دیدنت
بال در آورم
تو ، دست و بال مرا بسته ای ..
نقش اصلی در جهان را رنج بازی می کند
بی تو دنیا جز نمایشنامه ای بغرنج نیست
قهوه دم می کنم
نصـف قاشق سیانور بـه فـنجانت مـــی ریزم
لبخند که می زنی …
می گویم : قهوه ات سرد شده بگذار عوضش کنم
این کار هر شب من است
سال هاست که می خواهم تو را بکشم ولی لبخندت....را چه کنم؟